شاید تا به حال این جمله به گوش‌تان خورده است که هر انسانی که به دنیا می‌آید، سرنوشت او مشخص و مقدر شده است. بارها برای‌مان پیش آمده که علت شکست‌ و ناکامی‌های خود را را به گردن سرنوشت انداخته و خودمان را قربانی سرنوشت دانسته‌ایم. به نظرتان آیا سرنوشت واقعا وجود دارد؟ 

از دیرباز، یکی از اصلی‌‌ترین مباحث جهان بشریت، در مورد نقش سرنوشت در زندگی انسان بوده و امروزه طرز تفکر انسان‌ها در زمینه اعتقاد به وجود سرنوشت، متفاوت است. در ادامه این مطلب از مالتینا بلاگ، به بررسی انواع تفکرات رایج در مورد وجود یا عدم وجود سرنوشت و عوامل تعیین کننده سرنوشت انسان پرداخته و در مورد امکان تغییر آن به دست انسان صحبت خواهیم کرد.

سرنوشت و تقدیر

سرنوشت انسان

تفکرات مختلف در مورد وجود سرنوشت

در مورد وجود یا عدم وجود سرنوشت، سه نوع تفکر رایج در میان افراد مختلف وجود دارد.

طرز تفکر اول – چیزی به نام سرنوشت وجود ندارد

شایع‌‌ترین تفکری که در مورد این موضوع وجود دارد و این روزها عده ی زیادی به آن اعتقاد دارند؛ بیان می‌کند که چیزی به نام سرنوشت وجود ندارد. این طرز تفکر، می‌گوید که ما انسان‌ها دارای اراده هستیم و تمام موفقیت‌ها، شکست‌ها و اقدامات ما با تصمیماتی که می‌گیریم، مدیریت می‌شود. اگر تصمیمات درستی اتخاذ کنیم و طبق آن‌ها رفتار کنیم، هیچ چیزی نمی‌تواند مانع رسیدن ما به خواسته‌ها و اهداف مان شود. اگر ما شکست بخوریم، این باید به دلیل وجود مشکلاتی مانند برنامه ریزی نادرست، عدم تلاش در مسیر درست یا … باشد و ما این اختیار را داریم که با استفاده از اراده خود تصمیم بگیریم.

در این نوع خط فکری، سرنوشت در بدترین حالت، یک خرافات قلمداد می‌شود و در بهترین حالت، می‌توان آن را به عنوان یک سیستم دفاعی روانشناختی برای کنار آمدن با ناکامی‌های زندگی در نظر گرفت. 

ارزش این طرز تفکر، عمدتا به دلیل افرادی است که این خط فکری را قبول دارند. در میان موافقان این نوع تفکر، به سختی می‌توان افرادی را یافت که در مسیر زندگی ناموفق و شکست خورده باشند. تقریبا اکثر افرادی که در زندگی خود موفق به حساب می‌آیند، موافق این طرز فکر هستند. آن‌ها می‌گویند چیزی به نام سرنوشت وجود ندارد و به وجود و تاثیر اراده انسان اعتقاد دارند. 

ولی این نوع تفکر بسیاری از سوالات زندگی را بی پاسخ می‌گذارد و حتی به سوال تفاوت بین افراد مختلف در لحظه تولد، پاسخ نمی‌دهد. برای مثال، چرا یک فرزند در خانواده‌ای ثروتمند و دیگری در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آید؟ چرا برخی از کودکان سالم و برخی با نقص عضو یا بیماری متولد می‌شوند؟ چنین سوالاتی زیاد است، اما به غیر از کلمه تصادف و علم و حکمت خداوند، هیچ پاسخ معتبری ندارد. می‌توان استدلال‌های زیادی علیه و مخالف این نظریه داشت، اما این بحث بی نتیجه خواهد ماند.

طرز تفکر دوم – سرنوشت وجود دارد اما قابل انتخاب است

طرز فکر دیگری وجود دارد که به نظر می‌رسد منطقی‌‌ترین خط فکری در مورد سرنوشت انسان باشد. این نوع تفکر بیان می‌کند که شما در برداشتن اولین قدم در هر مسیری آزاد هستید، اما به محض اینکه آن قدم را بردارید، قدم دوم شما اجتناب ناپذیر و قابل پیش بینی می‌شود.

شما مقید به قوانین مختلف زندگی هستید که نتیجه یک عمل را کنترل می‌کنند. برای مثال، شما می‌خواهید یک درخت بکارید. تا زمانی که این کار را انجام نداده‌اید، گزینه‌های زیادی دارید. شما ممکن است انتخاب کنید که بذر را اصلا نکارید یا می‌توانید نوع درختی را که می‌خواهید پرورش دهید، را انتخاب کنید. اما همین که این تصمیم را گرفتید و به آن عمل کردید، درجه‌های آزادی عمل شما محدود می‌شود. اگر یک درخت سیب کاشته باشید، هر کاری که می‌کنید نمی‌توانید میوه دیگری جز سیب از آن درخت رشد کند. حتی شما نمی‌توانید تضمین کنید که بذری که تازه کاشته‌اید به یک درخت بزرگ تبدیل خواهد شد. به عبارت دیگر، آزادی شما محدود به اعمالی است که انجام می‌دهید اما به نتیجه آن عمل محدود نیست.

این طرز تفکر نیز منطقی به نظر می‌رسد؛ زیرا نتیجه هر عملی به عوامل زیادی بستگی دارد که واقعا نمی‌توان امیدوار بود که انسان می‌تواند بر همه عوامل کنترل داشته باشد. به همین دلیل است که حتی بهترین نقشه‌های قدرتمندترین و باهوش‌‌ترین افراد نیز ممکن است با شکست مواجه شود.

سرنوشت

سرنوشت انسان دست کیست

در حقیقت همه آنچه در زندگی یک فرد اتفاق می‌افتد، نتیجه اعمال خودش است. هیچکس نمی‌تواند از ثمره هر کاری که کرده است فرار کند. درست مانند رشد گیاهان مختلف، زمان‌های مختلفی برای رشد دارند، اعمال مختلف نیز برای به ثمر نشستن بازه‌های زمانی مختلفی را در بر می‌گیرند. ممکن است نتیجه حاصل از برخی از اقدامات نسبت به طول عمر باقیمانده شخص مرتکب آن زمان بیشتر طول بکشد. در چنین مواردی، فرد مجبور است نتایج چنین اعمالی را در زندگی بعدی خود تحمل کند و این مفهوم همان قانون کارما نام دارد.

طرز تفکر سوم – هر اتفاقی در جهان روی کل آن تاثیر می گذارد

طرز تفکر سوم در مورد وجود یا عدم وجود سرنوشت، از دانش علم مدرن نشات می‌گیرد. این طرز فکر بیان می‌کند که تمام جهان یک پیوستار و رشته مسلسل است. این بدان معنی است که هیچ بخشی از جهان وجود ندارد که از سایر قسمت‌ها جدا باشد. هر اتفاقی که در یک قسمت از جهان رخ دهد، روی کل آن تاثیر می‌گذارد. این اثر ممکن است قابل تشخیص نباشد، اما وجود آن قابل انکار نیست.

برای هر رویداد جدیدی باید رویدادهای زیادی در گذشته اتفاق افتاده باشند که این رویداد را امکان پذیر کنند. هر واقعه، اوج حوادث بی شماری در گذشته و همچنین پیش درآمد برخی از رویدادهای دیگر در آینده است. اگر ما شروع به ردیابی حوادثی کنیم که از بدو تولد برای‌مان اتفاق افتاده است، باید به ابتدای جهان بازگردیم. آنچه به این معنی است این است که غیرممکن است که انسان روند وقایع را تغییر دهد، زیرا علت این وقایع نه در حوزه او بلکه در کل گذشته جهان است.

عوامل تعیین کننده ی سرنوشت

در زندگی هر فردی عواملی وجود دارند که خارج از اراده او، در تعیین سرنوشت و تقدیرش تاثیر مستقیم دارند و خود فرد نمی‌تواند این بخش از سرنوشت خود را که خارج از اراده اوست، تغییر دهد. این عوامل به سه گروه تقسیم می‌شوند.

  • عوامل قبل و هنگام تولد
  • تجربه‌های دوران کودکی
  • تصمیم‌های دوران کودکی

عوامل قبل و هنگام تولد و تعیین سرنوشت

١. تاثیر وراثتی: کودکان علاوه بر تاثیری که از والدین خود می‌گیرند، از گذشتگان و اجداد خود هم پیام‌ها و اثراتی را دریافت می‌کنند، حتی اگر آن‌ها در قید حیات نباشند. عواملی همچون طبقه اجتماعی اجداد، عادات و آداب و رسوم، خلق و خوی و… که از طریق والدين و گفتگوهای اطرافیان به کودک، منتقل می‌شود.

۲. بارداری: عوامل موثر بر سرنوشت، در این مرحله به احساسات والدین نسبت به رابطه ی جنسی، تصادفی یا با برنامه ریزی بودن بارداری و همچنین احساس‌ها، افکار و گفتار والدین و مخصوصا مادر در هنگام بارداری بَر می‌گردد.

۳-شرایط تولد: عواملی همچون مناسب بودن یا نبودن زمان تولد، حوادث هنگام تولد، جنسیت او، وضعیت اجتماعی و اقتصادی و عاطفی خانواده در هنگام تولد کودک و … جزء عوامل تاثیر گذار در سرنوشت است.

تجربیات دوران کودکی

هر کودکی بر اساس شرایط و حوادثی که برای او اتفاق می‌افتد به تجربه‌های خاصی دست پیدا می‌کند و بر اساس این تجربه‌ها برای زندگی خود در آینده نقشه می‌کشد. این تجربیات ممکن است به دلیل تعداد اعضای خانواده، فرزند اول یا آخر بودن یا شرایط مالی خانواده ایجاد شود. همچنین، حوادثی همچون مرگ با جدایی یکی از والدین و … از عوامل تاثیرگذار بر سرنوشتی کودک هستند. تصمیم گیری‌های دوران کودکی فرد با تصمیم گیری‌های یک فرد بزرگسال متفاوت است. زیرا حاصل احساسات اولیه و نا آگاهی کودک است. کودکان به علت آنکه موجوداتی آسیب پذیر هستند، هر حادثه و اتفاقی را خطری بزرگ در برابر خود فرض می‌کنند. حتی اتفاقاتی که از نظر یک بزرگسال امری مطلوب است؛ مانند رفتن به مدرسه، ممکن است از نظر کودک به طرد شدگی و تنهایی توجیه و تعبیر شود.

 در واقع، ماهیت سرنوشت و تقدیر هر شخص علاوه بر تاثیر پذیری از خود فرد و رفتارهای او، از عوامل خانوادگی، مذهبی، تحصیلی، حرفه ای، مهارت‌های اجتماعی، فرهنگی و ملی هم تاثیر می‌پذیرد.

تصمیمات دوران کودکی و تاثیر آن بر سرنوشت

در زندگی هر شخص برخی وقایع و نقش‌های معینی وجود دارند که فرد آن‌ها را تکرار و تمرین می‌کند و می‌آموزد که آن‌ها را به مرحله ی اجرا در آورد. این وقایع و نقش‌ها به سرنوشت فرد منتهی می‌شوند. یعنی در زمان کودکی پیام‌هایی که فرد درباره ی ارزش خود و دیگران دریافت می‌کند، تصویری از نقش و مفهوم خود در زندگی به او می‌دهد. او بر طبق این تصویر به رفتارهایی دست می‌زند که ممکن است از طرف خود یا والدین یا دیگران تقویت شود.

چه چیزی را باید سرنوشت و تقدیر خود بدانیم؟

محل تولد، والدین، ​​جنسیت و ویژگی‌های بیولوژیکی ما همیشه در اختیار سرنوشت است و هیچ کدام از انسان‌ها اراده‌ای برای تغییر این موارد ندارند. اما اقدامات و انتخاب‌هایی نیز وجود دارد که ما انسان‌ها بعد از تولد و در سنین مختلف، با اراده خودمان انجام می‌دهیم. ما این کارها را با انتخاب، تصمیم و اراده خود انجام می‌دهیم، نه با اجبار خداوند یا افراد دیگر. 

شاید برای عده ای عجیب به نظر برسد که ما در دنیایی که سرنوشت وجود دارد، نیاز به انتخاب و تصمیم گیری را پیدا می‌کنیم. افراد زیادی مانند استیون‌هاوکینگ استدلال می‌کنند که ما انسان‌ها با این که موجودات کوچکی در این جهان بزرگ و هستیم؛ ولی می‌توانیم تغیرات بزرگی را در آن ایجاد کنیم.

با توجه به مفاهیم ذکر شده می‌توان گفت معنای سرنوشتی را که انسان می‌تواند ان را تغییر دهد، را می‌توان اینگونه بیان کرد: نیرویی که نتیجه گیری یک گُذار در زمان را بر عهده دارد. نه لزوماً پایان یک زندگی بلکه هر جای دیگر در طول آن. سرنوشت یک روند غالب است که صرف نظر از تلاش برای تغییر روند، فقط به یک نتیجه منجر می‌شود. تصادفات و شانس در‌‌ترغیب مغناطیسی و تغییر سرنوشت موثر هستند.

سرنوشت

آیا سرنوشت واقعا وجود دارد؟

در مالتینا بیشتر بخوانید: استیون‌هاوکینگ فیزیک دان و کیهان شناس برجسته جهان را بهتر بشناسید!

آیا سرنوشت واقعا وجود دارد؟

انتخاب‌های موجود در زندگی نشان می‌دهد که سرنوشت بطور مطلق وجود ندارد و ما برای تعیین نتایج اعمال خود در زندگی، اراده داریم. در واقع بهتر است بگوییم، سرنوشت وجود دارد و علاوه بر این، در قسمتی از آن امکان تغییر وجود دارد، چنین نظریه ای چند دهه است که کار خود را ادامه می‌دهد و این، به وجود آینده اشاره دارد.

خدا به ما اراده آزاد داده است و ما خوشحالیم که می‌توانیم تصمیمات خود را بگیریم که می‌تواند نتیجه هر موقعیت خاص را تحت تاثیر قرار دهد. اما همه ی ما انسان‌ها تحت قوانین جهانی زندگی می‌کنیم که توانایی ما در تغییر نتیجه را محدود می‌کند.

هر سرنوشت و تقدیری شامل میزان متفاوتی از سازندگی، ویرانگری یا بی هدفی است. سرزنش سرنوشت به دلیل عدم موفقیت در زندگی قطعا به ما کمک نمی‌کند تا در برابر مشکلات واکنش مناسبی نشان دهیم و این خود ما انسان‌ها در انجام یا عدم انجام تصمیمات نهایی را می‌گیریم.

همان سرنوشتی که ما در شکست‌های روزمره خود مقصر می‌دانیم، با عزم و اراده ما تغییر می‌کند. نکته‌ی مهمی‌که باید بدانیم این است که همه‌ی ما توانایی ایجاد تغییر خود و سرنوشت خود را داریم. با شناخت خود، داشتن اراده، می‌توانیم به صورت متفاوت با مشکلات و مسائلی که در مسیر زندگی برای‌مان اتفاق می‌افتد، برخورد کنیم تا به حل آن‌ها بپردازیم.

تغییر سرنوشت انسان چگونه ممکن است؟

بسیاری از افراد ممکن است این سوال را داشته باشند که چگونه می‌توان سرنوشت را تغییر داد؟

سرنوشت

سرنوشت و تقدیر انسان

حتما به یاد دارید زمانی که ما کودکان نوپایی بودیم، والدين ما قادر نبودند ما را به روش خاص خود تربیت کنند. آن‌ها يقينا فشارهای زیادی به ما وارد کرده‌اند. ولی این ما بودیم که تصمیم گرفتیم با این فشارها کنار بیاییم، علیه آن‌ها طغیان کنیم و یا آن‌ها را نادیده بگیریم.

این مسئله در مورد بزرگسالان هم صادق است. دیگران و یا محیط اطراف مان نمی‌توانند ما را وادار کنند که به شکل خاصی فکر و یا احساس کنیم. دیگران و یا شرایط محیطی ممکن است فشارهای زیادی بر ما وارد کنند، ولی همیشه بر اساس تصمیمات خودمان با آن‌ها روبرو می‌شویم. ما مسئول احساسات و رفتارهای خودمان هستیم. هر زمانی که تصمیمی‌بگیریم، می‌توانیم بعدها آن را تغییر دهیم. این مسئله در مورد تصمیم‌های اولیه ای که درباره می‌خود و دنیای اطراف مان گرفته ایم نیز صادق است. اگر بعضی از تصمیمات دوران کودکی ما نتایج دردناک و ناراحت کننده ای برای ما به باور آورده است، می‌توانیم این تصمیمات را ردیابی کرده و آن‌ها را با تصمیمات جدید و مناسب جایگزین کنید.

بنابراین ما می‌توانیم تغییر کنیم و سرنوشت خود را تغییر دهیم. ما تغییر را صرفا بر اساس بینش نسبت به الگوهای رفتاری قدیمی‌خودمان به دست نمی‌آوریم، بلکه با تصمیم گیری فعالانه برای تغییر این الگوها به کسب آن نائل می‌شویم. تغییرات ما می‌تواند واقعی و پابرجا باشد.

برخی افراد از رفتار یا ویژگی‌هایی که دارند، ناراضی بوده و تمایل دارند از شخصیتی که در حال حاضر هستند به سوی آن چیزی که در آرزوی آن هستند، بروند. یعنی تغییر خود واقعی به خود‌ایده آل. آنها به دنبال رشد و پرورش شخصیتی جدید از خود هستند و مسئولیت تغییر در رابطه با خود و دیگران را پذیرفته‌اند، البته تغییر سرنوشت و تقدیر، به علت بر هم زدن و نظم قبلی در شیوه‌های رفتاری و ایجاد نظمی‌جدید، فرایندی سخت و تا حدودی پیچیده است. فرایند تغيير شامل شش مرحله است:

مرحله آگاهی

افرادی که تصمیم به تغییر سرنوشت خود گرفته‌اند، به زمان و اطلاعات نیاز دارند تا بتوانند از منابع اطلاعاتی برای تشخیص دقیق مشکل خود استفاده کرده و در طول زمانی مناسب تغییرات مطلوب را در خود و سرنوشت‌ش ایجاد کنند. این مرحله یکی از مهم‌ترین مراحل تغییر است و اگر به درستی به آن پرداخته شود، مسیر را هموار خواهد ساخت.

مرحله انکار

انسان در ابتدای تغییر و با وجود آگاهی به مسئله و اهمیت حل آن در برابر تغییر مقاومت می‌کند. فردی که تشخیص می‌دهد باید خود را پرورش دهد و تغییر کند، برای این تغییر شهامت می‌خواهد . این امر نیاز به شهامت و انگیزه‌های درونی قوی دارد و در صورت نبود شهامت، فرد نیاز به تغییر را انکار می‌کند.

مرحله ناکامی

پس از مرحله انکار، وسوسه مقاومت در برابر تغییر، ما را مجبور می‌کند که از تغییر پرهیز کنیم و شاید احساس ناکامی‌آخرین وسوسه ای باشد که عادتهای گذشته را پایدار نگه می‌دارد. در این مرحله شخص ضرورت تغییر را احساس می‌کند، اما معتقد است که دیگر دیر شده است و فایده ای ندارد. بنابر این احساس ناکامی‌می‌کند، اما فردی که با قدرت بخشیدن به انگیزه‌های درونی و یادآوری آنها به تغییرات خود پایبند است، در نهایت این مرحله را پشت سر خواهد گذاشت.

مرحله پذیرش

افرادی که در فرآیند تغییر خویش به این مرحله می‌رسند، در واقع موقعیت جدید خود را پذیرفته و آمادگی لازم برای گرفتن راهنمایی و شیوه‌های تغییر را به دست آورده‌اند و قادر هستند برنامه تغییرات خود را دنبال کنند. در این زمان فرد آمادگی ورود به مرحله ی بعد، اجرای برنامه ریزی و کسب توانایی‌های جدید را دارد.

مرحله کسب مهارت

آنچه که لازمه فرایند تغییر است، جایگزینی افکار، احساسات و رفتارهای جدید با افکار، احساسات و رفتارهای ناکارآمد گذشته است که در واقع نوعی کسب توانایی و مهارت محسوب می‌شود، است و این توانایی در ایجاد رابطه با خود و افراد مفید و کمک کننده می‌باشد.

مرحله کسب نتیجه

تمرین و کسب مهارت برای به دست آوردن نتیجه، پس از مرحله کسب توانایی و مهارت در شناخت و بیان افکار، احساسات و اصلاح رفتار با تمرین و ممارست در زمینه‌هایی که فرد نیازمند کسب مهارت جدید در آن است، می‌تواند به تغییری پایدار منجر شود. همچنین به وسیله‌ی تثبیت در موقعیت جدید خود می‌توان به نتیجه مورد نظر رسید و فرآیند تغییر سرنوشت و تقدیر را به طور کامل طی کرد.

سرنوشت

سرنوشت انسان دست کیست

سخن پایانی

به عنوان حسن ختام این مطلب، به دیالوگی ماندگار از فیلم ترمیناتور اشاره می‌کنیم که بیان می‌کند؛ هیچ سرنوشتی جز آنچه ما می‌سازیم وجود ندارد.

اگر مطالعه این مطلب برای‌تان مفید بود، خواهشمندیم نظرات و دیدگاه خود را در این زمینه با ما و خوانندگان مالتینا بلاگ، در میان گذاشته و محتوای این مطلب را از طریق شبکه‌های اجتماعی یا سایر راه‌های ارتباطی با دوستان و اطرافیان خود به اشتراک بگذارید.

منابع: timesparadigm.com، sorularlarisale.com، akgupta.com

در مالتینا بیشتر بخوانید: 

راز‌‌های شگفت انگیز پیشرفت و رسیدن به موفقیت از زبان باربارا دی آنجلیس

فال و فالگیری| چرا نباید به فالگیرها اعتماد کنیم؟

جملات فلسفی و عمیقی که شما را به موفقیت و شادی تشویق می‌کند