هزار سال شعر زیبا و ناب فارسی، سند محکمی است بر روحیه‌ی عاطفی ما ایرانیان. سرتاسر ادبیات فارسی پر از صحنه‌های بدیع و دل انگیز راز و نیاز عاشق و معشوق و یا پند و اندرزهای حکیمانه و مفاهیم اخلاقی، ادبی و دینی است.

در این مطلب مجموعه‌ای از اشعار زیبای فارسی را در دو بخش اشعار کلاسیک و اشعار نو گلچین شده است. چون هر کدام از این قالب‌های شعری، منطق و  فضای احساسی جداگانه‌ای دارد، در دو بخش اشعار را دسته بندی کرده‌ایم تا خلوت یکدیگر را برهم نزنند!

این مجموعه شعر زیبا یادگار احساسات درونی و لطیف عاشقانه‌ی نسل‌ها و مردمانی است که در دوران قبل از ما زیسته و تجربیات زیبای خود را در قالب یک گنج زیبا همچون شعر، برای ما به یادگار گذاشته‌اند. امیدواریم از خواندن تک‌تک ابیات هر شعر زیبا که در ادامه متن آورده‌ایم، لذت ببرید.

شعر زیبا

چند شعر زیبا از اشعار کهن و کلاسیک فارسی

اشعار کلاسیک فارسی نشانی از هویت ادبیات پربار ایرانیان بوده و با در برداشتن محتوای غنی و مفاهیم زیبا و حکیمانه، در همه اعصار از محبوبیت زیادی برخوردارند. شعر زیبا و کهن فارسی با داشتن ساختاری موزون و دلنشین، مفاهیمی همچون عشق، هنر، اخلاق و… را به بهترین شکل ممکن، بیان می‌کند.

شعر زیبا

در ادامه چند نمونه شعر زیبا از شاعران بزرگ و معروف ادب فارسی، همچون سعدی، سنایی، امیر خسرو دهلوی و… را آورده‌ایم.

ای نور دل و دیده و جانم! چونی؟

 وی آرزوی هر دو جهانم! چونی؟

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

 تو بی رخ زرد من، ندانم چونی؟

تو سرنوشت منی از تو من کجا بگریزم

 کجا رها شوم از این طلسم تا بگریزم

به جز تو نیست هر آن کس که دوست داشته بودم

 اگر هر آینه سوی گذشته‌ها بگریزم

به هر کجا که روم آسمان من این است

سیاه مثل دو چشم تو، پس چرا بگریزم

حسین منزوی (۱۳۲۵ – ۱۳۸۳ شمسی)

*******************************************

نه در سر غیر سودای تو باشد

 نه در دل جز تمنای تو باشد

به کس غیر از تو نگشایم در دل 

که جای غیر یا جای تو باشد

مشتاق اصفهانی (۱۱۷۱ قمری)

********************************************

شعر انوری

ای دیر به دست آمده بس زود برفتی

 آتش زدی اندر من و چون دود برفتی

زان پیش که در باغ وصال تو دل من

 از داغ فراق تو برآسود، برفتی

ناگشته من از بند تو آزاد، بجستی

ناکرده مرا وصل تو خشنود، برفتی

آهنگ به جان من دلسوخته کردی

چون در دل من عشق بیفزود برفتی

انوری (۵۸۷)

******************************************

چه خوش است با خیال تو نهفته راز کردن 

به زبان بی‌زبانی سیر شکوه باز کردن

سر راه جلوه‌ات را به صد آرزو گرفتن

 نگه نیازمندی به غرور و ناز کردن

نمکین بود که صحبت به تو اتفاقم افتد

 من و سوز عشق گفتن، تو و عشوه ساز کردن

به تبسمی دلم ده که به رغم بخت خواهم گله از جفای هجران به تو دلنواز کردن

حزین لاهیجی (۱۱۰۳ – ۱۱۸۱ شمسی)

***********************************************

شعر زیبای فروغی

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را

 کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

 با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

زیبا شود به کارگه عشق، کار من

 هرگه نظر به صورت زیبا کنم تو را

فروغی بسطامی (۱۲۱۳- ۱۲۷۴ قمری)

**********************************************

چند شعر زیبا دیگر

poetry

زدستم برنمی‌خیزد که یکدم بی تو بنشینم

 به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچکس بینم

تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه‌ست در دینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

برای ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد 

که بگرفت این شب یلدا هلال از ماه و پروینم

سعدی (۶۰۰۔ ۶۹۱ قمری)

******************************************

آنچنان جای تو خالی است که چون یاد کنم

 خواهم این خانه پر از نعره و فریاد کنم

ای خیال تو انیس شب تنهایی من!

 همه شب شکوه‌ی هجران تو با باد کنم

کاخ شادی من از هجر تو ویران شد و ریخت

 مگر این غمکده از یاد تو آباد کنم

رفتی و خانه تهی، کوچه تهی، شهر تهی است 

دل تھی، وای به دل گرنه تو را یاد کنم

پرویز ناتل خانلری (۱۲۹۱ – ۱۳۶۹ شمسی)

*****************************************

شعر زیبای عراقی

خوشا دردی که درمانش تو باشی 

خوشا راهی که پایانش تو باشی

خوشا آن دل که دلدارش تو باشی 

خوشا جانی که جانانش تو باشی

خوشی و خرمی و کامرانی

 کسی دارد که خواهانش تو باشی

چه خوش باشد دل امیدواری 

که امید دل و جانش تو باشی

عراقی (۶۱۰ – ۶۸۸ قمری)

*******************************************

یک شعر زیبا و عاشقانه از استاد سخن سعدی

***********

تو را نادیدن ما غم نباشد 

که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی

 ولیکن چون تو در عالم نباشد

بیا تا جان شیرین در تو ریزم

 که بخل و دوستی با هم نباشد

نخواهم بی تو یکدم زندگانی

 که طیب عشق بی‌همدم نباشد

مکن یارا دلم مجروح مگذار 

که هیچم در جهان مرهم نباشد

سعدی (۶۰۰۔ ۶۹۱ قمری)

****************************************

شعر زیبای سنایی

ماهرویا! در جهان آوازه‌ی آواز توست

کارهای عاشقان ناساخته از ساز توست

هرکجا نظمی است شیرین قص‌ های عشق توست

هر کجا نثریست زیبا، نام‌های ناز توست

صد هزاران دل فدا بادا دلی را کو ز عشق

سال و ماه و روز و شب مشغول و شاهد باز توست

دلبرا! دل‌های مردان جمله ملک غنج توست

 گلرخا! جان‌های پاکان جمله ملک ناز توست

هر کجا چشمیست بینا بارگاه عشق تو

هر کجا گوشیست والا، عاشق آواز توست

سنایی (۵۳۵ قمری)

*************************************

جان زتن بردی و در جانی هنوز

 دردها دادی و درمانی هنوز

آشکارا سینه‌ام بشکافتی

 همچنان در سینه پنهانی هنوز

من ز گریه چون نمک بگداختم

 تو ز خنده شکرستانی هنوز

هر دو عالم قیمت خود گفته‌ای

نرخ  بالابر که ارزانی هنوز

امیرخسرو دهلوی (۶۵۱- ۷۲۵ قمری)

اشعار نو زیبا و عاشقانه از شاعران معاصر

حال و هوای اشعار نو نزدیکی و شباهت بیشتری با فرهنگ و احساسات زندگی امروزی ما دارد و به همین دلیل شعر نو یکی از پرطرفدارترین قالب‌های شعری از سوی افراد این دور و زمانه است.

در ادامه چند نمونه شعر زیبا از شاعران بنام این قالب شعری را گلچین کرده‌ایم.

شعر زیبا

تو عاشقانه‌ترین نام 

و جاودانه‌ترین یادی

تو از تبار بهاری تو باز می‌گردی

تو آن یگانه‌ترین رازی

 ای یگانه‌ترین 

تو جاودانه‌ترینی 

برای آنکه نمی‌داند 

برای آنکه نمی‌خواهد 

برای آنکه نمی‌داند و نمی‌خواهد 

تو بی‌نشانه‌ترین باش

ای یگانه‌ترین

محمود مشرف آزاد تهرانی

*********************************

شعر زیبا و عاشقانه از شاملو

شعر زیبای شاملو

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود

 و انسان با نخستین درد 

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

احمد شاملو (۱۳۰۴- ۱۳۷۹ شمسی)

******************************************

چند شعر زیبا از هِرمان هِسِه

************

آن گاه که در تنگنای جوانی و آزرم

 با خرمنی تمنای آرام، به تو رو آوردم 

تو بر من خنده زدی و عشق مرا بازیچه‌ی خود کردی.

اکنون دیگر از این بازی خسته‌ای و

 با چشم‌های کم فروغت از سیر تنگنا و نیاز مرا می‌نگری و خواهان عشقی هستی

 که در آن روزگاران نثارت می‌کردم افسوس، آن عشق، دیگر دیری فشرده ست و و توان باز آمدنش نیست.

روزگاری از آن تو بود آن عشق! 

اکنون دیگر نامی نمی‌شناسد و خواهان تنهایی است.

هِرمان هِسِه

*****************************************

نثار کن خودت را با آن که مغروری،

 نثار کن هرچه که داری! جوانی، مهمانی گریز پاست و 

تا چشم باز کنی رفته است.

نثار کن خود را به کودک بی نوایی

 که جلودار عشقش نمی شوی

 سرشارش کن، آنگاه خود مالک خود خواهی بود.

هِرمان هِسِه

******************************************

تو را، چه گونه‌ای درخت بریده‌اند مردمان!

و اکنون سخت غريبه‌ای و انگشت نما؟ 

تو را رنجانده‌اند صدها بار

 اکنون در تو نیست نشانی 

از آن اراده و استواری پا برجا!

 من نیز چون توام، با زندگانی بریده و رنجورم

 از پا ننشسته‌ام و هر روز از دل انبوه نامردمی‌ها 

از نو بلند می‌کنم پیشانی‌ام را به سوی نور دنیا، در من هر آنچه را که نرم بوده و

 نازک طبع، به تمسخر مرگ گرفته است

 اما سرشت من، ویران شدنی نیست.

خرسندم و آشتی‌جو

 شکیبا ورق می‌زنم برگ‌های نو را 

از شاخساران، روزی هزار بار

 و رغما رغم این همه درد 

عاشقم من، عاشق دنیای دیوانه!

هِرمان هِسِه

***************************************

 

در خشم و نادانی‌مان 

همچون کودکان، دست شسته و

 از هم دور شده‌ایم.

 گرفتار در بند شرمی ابلهانه

سال‌ها از پی هم گذشت

 در ندامت و چشم انتظاری

 به باغ شور جوانی‌مان

 دیگر راهی نیست

هِرمان هِسِه

************************************

شعر زیبا از شاعر معاصر حسین منزوی

**********

بی‌ عشق زیستن را، جز نیستی چه نام است؟ 

یعنی اگر نباشی کار دلم تمام است

زیباتر از نگاهت نتوان سرود شعری 

شعر تو، شاعر من، کامل‌ترین کلام است

حسین منزوی (۱۳۲۵ – ۱۳۸۳ شمسی)

***************************************

فروغ فرخزاد

ای به زیر پوستم پنهان شده

 همچو خون در پوستم جوشان شده

با توام، دیگر ز دردی بیم نیست 

هست اگر جز درد خوشبختیم نیست

فروغ فرخزاد (۱۳۱۲ – ۱۳۴۵ شمسی)

************************************

من در این شب که بلند است به اندازه‌ی حسرت زدگی

 گیسوان تو به یادم می‌آید

 من در این شب که بلند است به اندازه‌ی حسرت زدگی 

شعر چشمان تو را می‌خوانم

 چشم تو، چشمه‌ی شوق

 چشم تو، ژرف‌ترین راز وجود

حمید مصدق (۱۳۱۸- ۱۳۷۷ شمسی)

************************************

لبخند چشم تو

در چشم من، وجود خدا را

آواز می‌دهد

فریدون مشیری (۱۳۰۵- ۱۳۷۹ شمسی)

*************************************

هوشنگ ابتهاج

ای عشق همه بهانه از توست

 من خامشم این ترانه از توست

من اندوه خویش را ندانم 

این گریه‌ی بی‌بهانه از توست

من می‌گذرم خموش و گمنام آوازه‌ی جاودانه از توست

چون سایه مرا ز خاک برگیر کاینجا سرو آستانه از توست

هوشنگ ابتهاج (۱۳۰۶)

*************************************

دفتر عمر مرا

با وجود تو شکوهی دیگر،

رونقی دیگر هست.

حمید مصدق (۱۳۱۸- ۱۳۷۷ شمسی)

*************************************

چه یکنواخت و بی‌روح می‌شود هستی

اگر که عشق نخندد

امید اگر ندرخشد

اگر نباشد شادی و گاهگاهی درد

ژاله اصفهانی (۱۳۰۰-)

اگر چند بیت شعر زیبا در ذهنتان نقش بسته و یا دیدگاه مفیدی در مورد اشعار و ادبیات فارسی دارید، در بخش نظرات این نوشته با ما و خوانندگان این مطلب به اشتراک بگذارید. مالتینا لحظات خوشی را برایتان آرزومند است.

مطالب پیشنهادی:

فال حافظ آنلاین با تعبیر+ لینک سایتهای معروف فال حافظ (تاریخچه فال حافظ)

معرفی ده سکانس عاشقانه‌ برتر تاریخ سینما

۱۰ کلیپ بسیار شاد درباره‌ نوروز، هفت سین و فرهنگ سال نوی ایرانی