جذابترین و بااهمیتترین کار والدین در بدو تولد فرزندشان انتخاب اسم دختر یا اسم پسر زیبا و بامعنا است. چه بسا بسیاری از افراد میکوشند تا نامی درخور فرهنگ اصیل ایرانی برای نامگذاری فرزندشان بیابند زیرا ایمان دارند که این تصمیم مهم در آینده فرزند آنان بسیار تأثیرگذار است. بدین گونه اصالت و ایرانی بودن خود را نیز نشان میدهند و به آن افتخار میکنند. در ادامه شاهد فهرستی از اسمهای زیبای اصیل ایرانی دخترانه، خواهید بود. در این مقاله سعی کردیم لیست را بر اساس حروف الفبا تهیه کنیم تا انتخاب برای شما آسانتر شود.
اختر
به معنی ستاره است. در گذشته به معنای ستارهی بخت و اقبال، سرنوشت، بخت، طالع، پرچم، عَلَم، درفش بوده است. در علم نجوم به هریک از اجرام آسمانی گفته میشود. در علم زیست شناسی نیز گیاه زینتی گرمسیری با برگهای پهن، ساقههای بلند و گلهایی به رنگ سرخ، صورتی، نارنجی و زرد است. اختر شمردن در اشعار و متون کهن مجاز از بیدار ماندن است.
ز گردنده هفت اختر اندر سپهر / یکی را ندیدم بدو رای و مهر
(فردوسی)
مرا اختر خفته بیدار گشت / به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
(فردوسی)
چنین گفت هومان که آن اختر است / که نیروی ایران بدان اندر است
(فردوسی)
اخگر
این اسم دختر به معنی پاره آتش و شراره آتش است. همچنین به معنای هیزم یا زغال افروخته نیز به کار میرود و در اشعار و متون مجاز از آتش است.
آبان دخت
دختر آبان. نام یکی از همسران داریوش سوم است. همچنین در لغتنامه دهخدا اسم ام آبان نیز ذکر شده است که نام زنی عرب و شاعر که در فصاحت معروف بوده است. از اشعار معروف او قصیدهای است در مرثیه پسر خود که به دست ابن دمی سیه کشته شده بود. یکی از دختران عثمان بن عفان خلیفه سوم نیز ام آبان نام داشت.
آتری
آتری یا آترا به معنی آذر است. آتریدخت به معنی دختر آتشینروی و به مجاز سرخ گون و زیبا است.
آتوسا
به معنی قدرتمند و زبردست و ماهر است. در گذشته نام دختر کورش و زن داریوش نیز بوده است. نام چند شاهزاده خانم ایرانی عهد هخامنشی و نیز نامِ شه بانوی دوستداشتنی گشتاسب شاه بوده است.
آرام
به معنای آسایش، سکون و ثبات است. در متون کهن مجاز از امن است. در فرهنگ عمید به معنی زندگی آرام، سکوت و خاموشی نیز است.
چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل
(سعدی)
آرتمیس
نام یکی از چند تن الههی یونانی که بر سکههای اشکانی صورت یا علامت آنها نقش شده است. در گذشته آرتمیس نزد یونانیان رب النوع شکار بوده است.
آرمیتا
به معنای الهه نعمت و آرامش یافته است. به معنای آرمان و عشق پاک نیز است.
اسم دخترانه
آسمان
به معنای فضای لایتناهی که منظومهها و صورتهای فلکی در آن قرار دارند است. در لغت نامه دهخدا نیز به معنای سپهر، گنبد، گردون، گرزمان است.
سوی آسمان کردش آن مرد روی / بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اَزْغها پاک کن مر مرا / همه آفرین زآفرینش ترا
(ابوشکور)
درختش ز یاقوت و آبش گلاب / زمینش سپهر، آسمان آفتاب
آفتاب
به معنای گرمی، روشنی و نور خورشید است.
آمی تیس
به معنی گل رز است و نام ملکه بابل و همسر کورش نیز بوده است.
آنیتا
به معنی از بین ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻧﺎﭘﺎﮐﯽ و ﭘﻠﯿﺪﻯ و ﻧﺎﻡ اﯾﺰد آﺏ ﮐﻪ در اوﺳﺘﺎ ﺑﻪ ﺻﻮرﺕ دوشیزهای ﺑﺴﯿﺎر زﯾﺒﺎ و بلندبالا توصیفشده اﺳﺖ.
آویشن
به معنی گیاهی خوشبو است. گیاهی معطر و صحرایی با گلهای سفید و برگهای کوچک شبیه نعناع است. نامهای دیگر آویشن عبارتاند از آویشم، آویشه، آویشنه یا آوشن.
بوستان
به معنی باغی با گلهای فراوان است. در فرهنگ فارسی معین به معنی باغ مصفا است.
به دخت
به معنی دختر نیک و خوب است. به معنی نیکترین دوشیزه نیز به کار میرود. این اسم دختر بسیار کهن و زیبا است.
بهشت
به معنی بهترین و پردیس است. در فرهنگ معین بهشت اینگونه معنا شده است: جایی خوش آب و هوا و سرسبز و خرم و سرشار از خوبیها و لذتها که پاداش پس از مرگ است، فردوس، جنت، مینو، خلد و در فرهنگ دهخدا خوشتر، نیکوتر معنا شده است.
عالم بهشت گشته عنبر سرشت گشته / کاشانه زشت گشته صحراچو روی حورا
(کسایی)
بهشت است اگر بگرود جای اوی/ نگر تا چه آید کنون رای اوی
(فردوسی)
فروزنده گیتی بسان بهشت / جهان گشته آباد و هر جای کشت
(فردوسی)
نیستی آگاه تو هیچ از بهشت / خود چه کنی گرنه فری راستین
(ناصرخسرو)
بیتا
به معنی یکتا و بینظیری و بیبدیل است.
پارمیس
به معنای یکتا و یگانه و بهشت كوچك است همچنین نام دختر برديا و زن داريوش نیز بوده است. از معانی دیگر این کلمه میتوان به دختر پاکدامن، عروس باران نیز اشاره کرد.
پاکدل
به معنی بیکینه استویژگی آن کس که حسد، کینه و گمان دربارهی دیگران ندارد.
پانتهآ
به معنی پایدار و نگهبان نیرومند است. نام زیباترین زن آسیا در زمان کورش که همسر سردار شوشی که سپاه ایران را مجهز به ارابههای جنگی کرد.
پرنیان
به معنی حریر نازک و نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش نیز است.
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مَرغزار / پرنیان هفترنگ اندر سر آرد کوهسار
(فرخی)
آمد این نوبهار توبهشکن / پرنیان گشت باغ و برزن و کوی
(رودکی)
پروانه
به معنی فرمان است و همچنین حشرهای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ، (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه راست پنج گاه و نوعی تحریر است.
پوپک
اسم دختر پوپک به معنی پرندهای همانند هدهد است. در لغات نامه دهخدا اینگونه ذکر شده است مرغی است خوش خطوخال که کاکلی بر سر دارد. به معنی دختر بکر و دوشیزه نیز به کار میرود.
پوپک دیدم به حوالی سرخس / بانگک بر برده به ابر اندرا
(رودکی)
پونه
به معنی بوته و گلی خوشبو است. در فرهنگ فارسی عمید پونه گیاهی خوشبو با ساقۀ بسیار کوتاه و برگهایی شبیه برگ نعناع اما کوچکتر که بیشتر در کنار جویها میروید و خام خورده میشود.
تابان
به معنی نورانی و روشنایی دهنده و فروزان است.
تابناک
به معنی دارای فروغ و پرتو است و در متون کهن مجاز از خوب است.
به پرده درون شد خور تابناک / ز جوش سواران و از گرد خاک
(فردوسی)
ز گردنده خورشید تا تیره خاک / همان باد و آب، آتش تابناک
(فردوسی)
بچگان مان همه ماننده شمس و قمرند / تابناکند از آن روی که علوی گهرند
(منوچهری)
تذرو
به معنی قرقاول است. به آن تزنگ و چور هم گفته میشود. در لغتنامه دهخدا مرغی رنگین و نیکو است. مرغ صحرایی شبیه به خروس، نیک خوشروی و خوشرفتار که تدرو و قرقاول و جوربور وچورپور و چور نیز گویند.
ترانه
به معنی سرود و نغمه است. در قدیم به معنای معشوق جوان و جوان خوشصورت و تر و تازه بوده است. (در موسیقی) شعری متشکل از چند بیت مقفا و همسان از نظر تعداد هجاها و مصراعها که با آواز خوانده میشود. (در قدیم) هر صدایی که حالت موسیقایی داشت را ترانه مینامیدند. معنای این اسم دختر دل انگیز و رویایی است.
تشتر
به معنی ایزد نگهبان باران است. نام میکائیل علیهالسلام استو در فرهنگ فارسی معین نام ایزد موکل بر باران است که با دیو خشکسالی میجنگد.
تمیس
به معنای گیاهی بالارونده با برگهای متناوب به شکل قلب است که گلهای خوشهای و به رنگ سبز و میوههای کوچک و کروی و ترشمزه دارد. همچنین الهه عدالت در اساطیر یونان که او را با ترازو نگارند و نمایش دهند نیز است.
بیشتر بخوانید: اسم پسر و ۱۴ گام تا انتخاب زیباترین اسم پسر ایرانی
تهمینه
به معنای کسی که به نیرومندی منسوب است، یا نیرومند است. نیرو سان. همچنین در لغتنامه دهخدا نام دختر پادشاه سمنگان بوده که رستم او را جفت خود گرفته و سهراب پسر رستم از او به وجود آمده است.
چنین داد پاسخ که تهمینهام / توگوئی که از غم به دو نیمهام
(فردوسی)
جانا
به معنای ای عزیز است و خطاب به کسی که مانند جان عزیز باشد، ای جان به کار میرود.
جانپرور
به معنای آنچه باعث تیمار جان شود است. همچنین در لغتنامه دهخدا به معنای پرورنده روان است.
تو از معنی همان بینی که از بستان جان پرور / ز شکل و رنگ گل بیند دو چشم مرد نابینا
(ناصرخسرو)
داد بدو کاین می جان پرور است / زهر مدانش که به از شکر است
(نظامی)
جوانه
به معنای جوان است و در لغتنامه دهخدا شاخ نو که از درختی یا ریشه آن روید چنین آمده است.
چه فردوسی اندر زمانه نبود / همین بُد که بختش جوانه نبود
(فردوسی)
خردمند و زیبا و چیره سخن / جوانه بسال و بدانش کهن
(فردوسی)
جویبار
به معنای کنار جوی آب است. در لغتنامه دهخدا جایی که در آن جوی آب بسیار باشد تعبیر شده است.
چشمه
به معنای آنجایی از زمین که از آنجا آب جوشد و روان شود است. در لغتنامه دهخدا نیز جایی در زمین اعم از دشت یا جنگل یا کوه که از آنجا به طبیعت آبی کم یا زیاد بیرون آید است.
ز شادی جوان شد دل مرد پیر / بچشمه درون آبها گشت شیر
(فردوسی)
نه آب از بر ریگ باشد بچشمه /نه عنبر بر از آب باشد بدریا
(خاقانی)
چکاو
به معنای پرندهای خوشآواز است و در لغتنامه دهخدا به معنای آن مرغی باشد که آواز لطیف کند است. اسم دختر چکاو بسیار دلنشین است.
چهر زاد
به معنای اصیل است. نام همای دختر بهمن است و بهمن او را به حکم شریعتی که تابع آن بود به نکاح خود درآورد و داراب از او متولد شد.
چیترا
به معنای نژاد است و در واژهنامه آزاد نام نوعی گل ایرانی است. همچنین به معنای الههی مهتاب و روی و چهره نیز است.
چیستا
به معنای دانش و دانایی است. چیستا ایزد بانوی ایرانی است که در اوستا به معنای علم، دانش، فرزانگی و معرفت آمده است. از ریشه چیت به معنی اندیشیدن است.
خجسته
به معنای مبارک، خوب و خوش استو در موسیقی ایرانی گوشهای در دستگاه نوا است. در قدیم سعادتمند، کامروا نیز معنا میشده است.
خجیر
به معنای خوب. زیبا. جمیل. خوشصورت. صاحب حسن است.
خرامان
به معنای به آهستگی و با ناز راه رفتن است.
وز آن پس بیامد خرامان دبیر/ بیاورد قرطاس و مشک و عبیر
(فردوسی)
خوبچهر
به معنای خوشگل و خوشصورت و نکوروی است.
بهر کار دستور بد برزمهر/ دبیری جهاندیده و خوب چهر
(فردوسی)
بدو گفت سهراب کای خوب چهر/ بتاج و بتخت و بماه و بمهر
(فردوسی)
خوشبوی
به معنای معطر و عطر دار است.
خیز و پیش آر از آن می خوشبوی / زود بگشای خیگ را استیم
(خسروی)
خوشخو
به معنای خوشخلق و خوشاخلاق، متواضع و بالطافت در خلق است.
دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشخو / تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان
سعدی (طیبات)
خوشنوا
اسم دختر خوشنوا به معنای دارای آواز دلنشین و خوشآواز است.
شاهد دل ناشناست ورد زبان کژ مده / مطرب جان خوشنواست نغمه ٔ موزون بیار
(خاقانی)
بود بقالی و او را طوطیی / خوش نوا و سبز و گویا طوطیی
(مولوی)
خوشه
به معنای تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند. در فرهنگ دهخدا نیز خوشه مجموع حبهای رستنی که بههم پیوسته باشد معنا شده است.
ز گاوان گردون کشان چل هزار / به خوشه درون گندم آرند بار
(فردوسی)
درافشان
به معنای روشن، تابان است. این کلمه در اشعار به مجاز بخشنده و دارای فصاحت و زیبایی و باران ریز به کار برده میشود.
دردانه
به معنای بسیار محبوب و گرامی است و به مجاز نیز فرزند بسیار گرامی است.
چو در دریا فتادی از کرانه / مکن تعجیل کآن دردانه گردد
(عطار)
صدف را که بینی ز دردانه پر / نه آن قدر دارد که یکدانه در
(سعدی)
درسا
به معنای مانند مروارید و شبیه به دُر است. به مجاز گرانقیمت و ارزشمند است.
درنا
نام پرندهای وحشی و حلال گوشت است.
درناز
به معنای زیبا و قشنگ است. به مجاز زیبارو و گرانبها است.
دریا
به معنای راموز است. تودهی بسیار بزرگی از آب را دریا مینامند. به مجاز شخص بسیار آگاه و دانشمند در زمینههای گوناگون، به مجاز در تصوف حقیقت یا ذات حق.
دل آسا
به معنای آسایش دهنده به دل، آنچه باعث آسایش قلب و آرامش خاطر شود، است.
دلافروز
به معنای خرمی بخش، شادیبخش است.
گرفته دلافروز را بر کنار / ز میدان سوی تخت شد شهریار
(فردوسی)
پرستار پنجاه با دست بند /به پیش دل افروزتخت بلند
(فردوسی)
دلانگیز
به معنای کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد. در فرهنگ دهخدا نیز به معنای دلاویز، گیر، دلفریب است.
دلآرا
به معنای مایه نشاط و خرمی دیگران است. در قدیم به معنای محبوب، معشوق به کار میرفته است.
چون روی تو در دهر دلآرایی نیست / خوشتر زسر کوی تو مأوایی نیست
(حسن متکلم)
دلبر
به معنای دارای زیبایی، جذابیت و توانایی جلب عشق و علاقهی دیگران، معشوق است. در لغتنامه دهخدا دلبر اینگونه معنا شده است. دلربا. آنکه دلهای عشاق به حسن و کرشمه برد.
یکی ماه رویست نام اسپنوی / سمن پیکر و دلبر و مشک بوی
(فردوسی)
شه روم را دختری دلبر است / که از روی رشک بت بربر است
(اسدی)
بیشتر بخوانید: تربیت کودک| آموزش جدا خواباندن کودک در اتاق خودش
دلپسند
اسم دختر دلپسند به معنای دلخواه، دلکش، قشنگ، مرغوب، مقبول، موافق است.
خود را مپسند دل پسند همه باش / نقصان بپذیر و سودمند همه باش
(خاقانی)
اگرچه داستانی دلپسند است / عروسی در وقایه شهربند است
(نظامی)
دلکش
به معنای جذاب، مطلوب، محبوب، پسندیده، مرغوب و دلربا و خوشآیند، گیرا است.
به پاسخ گفت وی را ویس دلکش / صبوری چون توانم من در آتش
(ویس و رامین)
هر لفظی از آن چو صورتی دلکش / هر بیتی از آن چو لعبتی زیبا
(مسعود سعد)
دلنواز
به معنای مایهی آرامش دل، آرامشبخش است و (در قدیم) نوازشگر، مهربان و دلسوز، محبوب و معشوق به کار میرفته است.
تو کشان زلف و من چو گربه برآن / سنبل دلنواز می غلطم
(خاقانی)
سیمای تو گرچه دلنواز است / اندیشه ٔ وحشیان دراز است
نظامی
دنیا
به معنای کیهان، جهان، گیتی است.
دیبا رخ
به معنای دیبا چهر است. در لغتنامه دهخدا نیز به معنای کسی که چهرهای چون دیبا از لطافت و زیبایی دارد.
یادم از آن لعبت دیبا رخان / کز لب خود دادی حلوای من
( سوزنی)
رام دخت
به معنای دختر مطیع و آرام است.
رامش
به معنای شادی و طرب، عیش و خوشی، نغمه، امن، آسودگی است.
سراینده باش و فزاینده باش / شب و روز با رامش و خنده باش
(فردوسی)
برفتند با رامش از پیش تخت / بزرگان فرزانه و نیکبخت
(فردوسی)
رامک
اسم دختر رامک به معنای آرامشدهنده است. همچنین به معنای رام و آرام نیز است.
رکسانا
نام دختر داراست که اسکندر به موجب وصیت دارا او را به عقد نکاح خود در آورد.
روژین
به معنای نور زیاد خورشید است. منسوب به روز، تابناک و درخشنده است.
روناک
به معنای روشن، زلال، آشکار، شفاف است. اسمی کردی و به معنی روشنایی است.
رونیا
آن کس که چهرهاش مثل نیاکان است، به مجاز اصیل و نژاده است. اصیل و با نژاد در کردی مترادف روشنایی است.
زرنگار
این اسم دختر به معنای طلاکوب و دارای نقشهایی از طلا است و فرهنگ فارسی عمید نیز به معنای کسی که با زر در روی چیزی نقش و نگار میکند و چیزی که با آب زر نگاشته یا نقاشی شده باشد، است.
زری
به معنای زر دار است و در فرهنگ فارسی عمید نیز پارچۀ زردوزی شده، پارچۀ زربفت، پارچهای که تارهای زر داشته باشد، زر دار، زر تاری معنا شده است.
زرین
به معنای زیبا و آراسته است. زرینه. در فرهنگ دهخدا نیز منسوب به زر و طلائی است.
چون گل سرخ از میان پیلغوش / یا چو زرین گوشوار از خوب گوش
(رودکی)
شد آن تاجور شاه و چندان سپاه / همان تخت زرین و زرین کلاه
(فردوسی)
گرفتم که جایی رسیدی به مال / که زرین کنی سندل و چاچله
(عنصری)
زُمرد
سنگهای قیمتی و عموماً سبز رنگ زمرد نامیده میشوند و در جواهرسازی به کار میرود.
تا مورد سبز باشد چون زمرد / تا لاله سرخ باشد چون مرجان
(فرخی)
زمرد دیده افعی چگونه می بپالاید / عقیق و لعل رمانی چرا اصل از حجر دارد
(ناصرخسرو)
هوا بر سبزه گوهرها گسسته / زمرد را به مروارید بسته
(نظامی)
زیبا دخت
به معنای دختر زیبا و قشنگ و خوبروی است.
زیبند
اسم دختر زیبند به معنای در خور شایسته و سزاوار است. در لغتنامه دهخدا نیز به معنای صاحب استعداد، برازنده و… است.
بیا و سر و تاج ما را ببین / اگر هست زیبنده کن آفرین
(فردوسی)
بتاج عالم آرایش که خورشید / چنین زیبنده ٔ افسر نباشد
(حافظ)
زیور
به معنای هر چیزی که با آن چیز دیگر را بیارایند است. در لغتنامه دهخدا نیز به معنای زینت، آرایش، حلیه، حلیت، بزک، پیرایه ذکر شده است.
به خروارها نامور گوهر است /همه زر و سیم است و هم زیور است
(فردوسی)
راست گفتی یکی درختی بود /برگ او زر و بار او زیور
(فرخی)
ژاله
به معنای تگرگ، قطرهی باران، شبنم و قطرهای که روی برگ گل یا گیاه قرار میگیرد است. اسم دختر ژاله از زیباترین اسامی است.
ژرفا
به معنای عمیق است. در لغتنامه دهخدا نیز در معنای قعر، گودی ذکر شده است.
ساتین
به معنای محبوب و دوستداشتنی است.
سانیا
به معنای سایه روشنِ جنگل است. واژهنامه آزاد نیز در معنای نور نیاکان و مانند نیاکان نیز ذکر شده است. اسم دختر سانیا اسمی برازنده و زیبا است.
ساویس
به معنای چیز گرانمایه، نوعی پنبه است. در فرهنگ فارسی عمید نیز به معنای جامهای که لای آن پنبه دوخته باشند و هر چیز نفیس و گرانمایه و پنبۀ زدهشده که لای جامه میگذارند است.
سپیتا
به معنای سفیدترین و پاکترین است.
ستی
به معنای فولاد و آهن است. درگذشته به معنای عنوانی احترامآمیز برای زنان بوده است.
زمین چون ستی بینی و آب رود / بگیرد فراز و بیاید فرود
(ابوشکور)
سرور
به معنای کسی مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد، فرمانده، رئیس، بزرگ و در فرهنگ فارسی عمید به معنای بزرگتر طایفه و قبیله است.
سمنبر
به معنای دارای اندام معطر چون سَمن، یا دارای اندام سفید و لطیف است.
سمنزار
به معنای جایی که در آن گلهای یاسمین بسیار روییده باشد، یاسمنزار است. در لغتنامه دهخدا نیز باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن است.
از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلید / از پشته تا به پشته سمنزار و لالهزار
(فرخی)
زدوده تیغ گهروار رنگ داده بخون / بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد
(سوزنی)
سنبل
به معنای گلِ خوشهای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد است. در قدیم نیز در متون ادبی مجاز از گیسو، زلف به کار میرفته است.
سودابه
به معنای دارندهی آب روشنی بخش است و دختر پادشاه هاماوران (حمیر) و زن کیکاووس پادشاه کیانی که عاشق سیاوش گردید. او به حسن مشهور و اعراب او را شعرای یمانی میگفتند و آن را سوداوه نیز گفتهاند.
غمین گشت سودابه را پیش خواند / ز کاووس چندی سخنها براند
(فردوسی)
سوزان
به معنای آتشین، پرحرارت و گرمای بسیار زیاد است. در متون قدیم به مجاز سرشار از اندوه و اشتیاق به کار میرفته است.
کامران باش و می لعل خور و دشمن را /گو همی خور شب و روز آتش سوزان چو ظلیم
(فرخی)
مر آتش سوزان را مر باد سبک را / مر آب روان را و مر این خاک گران را
(ناصرخسرو)
سوگند
به معنای قسم، استواری بر پیوند، استواری بر گفتن و راست گفتن است. در لغتنامه دهخدا نیز به معنای اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود میکند و خدا یا بزرگی را شاهد گیرد است.
بر این نیز بهرام سوگند خواست / زبان بود بر جان او بند خواست
(فردوسی)
چرا بر عهد و سوگند رسول خویش نشتابی / بسوی عهد فرزندش گر اهل عهد و سوگندی
(ناصرخسرو)
سیمین
به معنای سفید و درخشان است و در متن های قدیمی به مجاز زیبا به کار میرود.
در او افراشته درهای سیمین / جواهرها نشانده در بلندین
(شاکر بخاری)
طبقهای زرین و سیمین نهاد / نخستین ز قیدافه کردند یاد
(فردوسی)
گردد شمر ایدون چو یکی دام کبوتر / دیدار ز یک حلقه بسی سیمین قنقار
(منوچهری)
سیندخت
به معنای دختر سیمرغ است. نام زن مهراب شاه والی کابل و مادر رودابه و جد مادری رستم دستان است.
شاداب
اسم دختر شاداب به معنای با طراوت، تازه، شاد است.
بشد شاد سهراب از گفت مرد / بخندید و رخساره شاداب کرد
(فردوسی)
ز نرگس تهی یافتم خواب را/ ندیدم جوان سرو شاداب را
(نظامی)
شادکام
به معنای خوشحال و سعادتمند، شاد و خوشبخت است. نام برادر فریدون نیز است.
برادر دوبودش دو فرخ همال / ازو هر دو آزاده مهتر بسال
یکی بود از ایشان کیانوش نام / دگر نام پر مایه ٔ شادکام
(فردوسی)
شادیافزا
به معنای سرور بخش، فرحافزا است.
بر موافق گیسو حور بهشت / بوی خلق شادی افزای توباد
(قوامی رازی)
شایسته
به معنای با ارزش، سزاوار دارای ویژگی مطلوب، مناسب، سزاوار و در خور، لایق، دارای تواناییهای لازم برای به دست آوردن چیزی یا انجام دادن کاری است.در لغتنامه دهخدا نیز به معنای موافق و مناسب است.
بدو گفت بگزین ز لشکر سوار / ز گردان شایسته ٔ کارزار
(فردوسی)
شایسته تر ز خدمت او خدمتی مخواه / بایسته تر ز درگه او درگهی مدان
(فرخی)
شورانگیز
به معنای ایجاد کنندهی هیجان، هیجان انگیز است و در قدیم به معنای آشوب به پا کننده، فتنه انگیز است.
چو تیغ گیرد بهرام دیس شورانگیز/ چو جام گیرد خورشیدوار زرافشان
(فرخی)
وه که آتش در جهان زد عشق شورانگیز من / چون من اندر آتش افتادم جهانی گو مباش
(سعدی)
شهگل
به معنای بهترین گل، گلِ شاهانه است.
شهین
به معنای ارزشمند و منسوب به شاه، به مجاز دارای ارزش و مقامِ شاهانه است.
شیدرخ
به معنای آفتاب رو، درخشان رو و به مجاز زیبا است.
شیفته
به معنای آن که به کسی یا چیزی دل بسته، عاشق است. در لغتنامه دهخدا نیز عاشق، مفتون، دلباخته، مغرم چنین ذکر شده است.
عشق است بلای دل و تو شیفته ٔ عشق /سنگی تو مگر کَانده بر تو نکند کار
(فرخی)
دل من شیفته بر سایه و جاه و خطر است / وَاندر این خدمت با سایه و جاه و خطرم
(فرخی)
صدپر
به معنای گل سرخ و زیبا است.
طرفه
به معنای شی عجیب، شگفت آور است. فرهنگ فارسی عمید نیز به معنای شوخ، ظریف و نیک، نیکو ذکر شده است.
طیلا
به معنای می پخته شده، شرابی که از جوشاندن و فشرده کردن انگور، مویز، یا خرما به دست میآید.
غنچه
به معنای گلی که شکفته نشده و هنوز گلبرگها و کاسبرگهایش فشرده و جمعاند است. در متون قدیم مجاز از دهان کوچک و زیبای معشوق است.
آستین برزده ای دست به گل برزده ای / غنچه ای چند از او تازه و نو برچده ای
(منوچهری)
غنچه عقیق یمن، کرد برون از دهن /گشت زرافشان چمن چون کف صدر کبار
(خاقانی)
فایدیم
به معنای گل نیلوفر، نام همسر داریوش، دختر هوتن و نام زن کمبوجیهی سوم است.
فر مهر
به معنای شکوه و جلال مهربانی و محبت است. کسی که مهر و عشقی با شکوه دارد.
فراتاگون
نام دختر آرتان و همسر داریوش بزرگ است.
فرانک
به معنای پروانه، نام مادر شاه فریدون است. نام دختر برزین و زن بهرام گور است. در لغتنامه دهخدا به فرانه. فرانق نیز اشاره شده است.
فردخت
اسم دختر فردخت به معنای دختر شکوه – دختر زیبایی است.
فرزانه
به معنای دارای خِرَد و پختگی، خِرَدمند، دانا است. در لغتنامه دهخدا به معنای حکیم. دانشمند. عاقل است.
نباشد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگز/ ببرد نسل این هر دو نبرد نسل فرزانه
(کسایی)
فرزانه تر از تو نبود هرگز مردم / آزاده تر از تو نبرد خلق گمانه
( خسروی سرخسی)
فرسیما
به معنای کسی که دارای چهره و سیمای با فر و شکوه، به مجاز شکوهمند و جذاب است.
فروزان
به معنای فروزنده، شعلهور، مشتعل، روشن، تابناک، درخشنده است.
تهمتن چو بشنید آن خواب شاه / ز باز و ز تاج فروزان چو ماه
(فردوسی)
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است / تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا
(امیرمعزی)
فریماه
به معنای ماه خجسته و مبارک، ماه شکوهمند و خجسته و به مجاز زیباروی سعادتمند و باشکوه است.
فرین
به معنای دارای شکوه و جلال و تابهای از سفال برای پختن نان است.
کاناز
به معنای چوب انتهای خوشهی خرما که به درخت چسبیده است، بن خوشهی خرما آنجا که به نخل چسبیده است.
کبیتا
نوعی شیرینی است که با مغز گردو، بادام، پسته و مانند آنها تهیه میشود.
کتایون
به معنای جهان بانو است. نام چند تن در داستانهای ایرانی، از جمله دختر پادشاه روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار که نام دیگرش را ناهید گفتهاند.
کیانا
در گذشته به معنی طبیعت بوده است.
همه آزادگی همت تو/ قهر کرده ست مر کیانا را
(خسروی)
گل بهار
به معنای گل بهاری و گیاهی زینتی از خانوادهی کاسنی، بابونه، بهارنارنج است.
گل نوش
به معنای شهد گل است. نام نوایی است در موسیقی نیز هست.
تا بر بم و بر زیر نوای گل نوش است / تا بر گل بر بار خروش ورشان است
گلدیس
به معنای چون گل، مانند گُل است و به مجاز زیبارو و لطیف است.
گلشید
به معنای گلِ درخشان، گلِ خورشید و در مجاز زیبا و درخشان است.
لبخند
به معنای خندهی کوتاه و بیصدا که در آن فقط لبها از هم باز میشوند و تبسم است.
لبخند نهاد بر لب من / بر غنچه ٔ گل شکفتن آموخت
(ایرج میرزا)
برقع از رخ به یک طرف افکند/ عالمی زنده کرداز لبخند
( میرزا طاهر وحید)
لیان
لیان اسم دختر و به معنای درخشان، تابان است.
لیو
به معنای خورشید، آفتاب است.
ای ساقی مهروی درانداز و مرا ده / زآن می که رزش مادر و لیوش پدر آمد
(انوری)
ماهوار
به معنای مانند ماه، شبیه به ماه است و به مجاز زیبا رو است.
مژده
به معنای خبر خوش و شادی بخش، بشارت، مژدگانی است.
یکی مهر و منشور باید همی / بدین مژده برسور باید همی
(فردوسی)
چنین گفت ای گیوخسرو منم / جهان را یکی مژده ٔ نو منم
(فردوسی)
مهرآسا
به معنای مثل خورشید، مانند خورشید، و به مجاز زیبارو است.
مهرنگار
به معنای خورشید زیباروی و به مجاز زیباروی درخشان است. به مجاز معشوق زیباروی، دختر یا زنِ زیباروی، بت، صنم است.
مهوش
به معنای مانند ماه و (به مجاز) زیبارو است. در لغتنامه دهخدا خوب صورت مانند ماه بیان شده است.
مطربان دیدم کش، سرو بالا مهوش / چنگهاشان در کش جمله در می غرقوش
(سوزنی)
غنچه ٔ عنبریت ای مهوش / در همه حلقها طناب انداخت
(عطار)
مینو
به معنای بهشت، فردوس و عالم بالا است.
ز مینو فرستاد زی من خدای / مرا گفت از اینجا به مینو برآی
(دقیقی)
کجا یافتستم من از کیقباد / به مینو همین جان او شاد باد
(فردوسی)
نایریکا
به معنای برگزیده، پسندیده است.
نوشین
به معنای شیرین، خوشایند، دلپذیر گوارا، خوش گوار، شفابخش است.
انوشه منش باد دارای دهر/ ز نوشین جهان باد بسیاربهر
(نظامی)
بگیر باده ٔ نوشین و نوش کن به صواب / به بانگ شیشم با بانگ افسر سگزی
(منوچهری)
نیلوفر
به معنای گلهای سفید، کبود و زرد رنگ گیاهی به همین نام که دارای مصرف داروئی نیز است.
تا به دی ماه گل سرخ نباشد در باغ / تا به نوروز نباشد گل نو نیلوفر
(فرخی)
مشنو از شب پرک حکایت خور / گرد حربا برآی و نیلوفر
(سنائی)
نیوشا
به معنای شنوا، شنونده و به مجاز یادگیرنده، آموزنده است.
به هستی یزدان نیوشاترم / همیشه سوی داد کوشاترم
(فردوسی)
به هر کار کوشا بباید بدن / بدانش نیوشا بباید شدن
(فردوسی)
وانیا
به معنای نسیم آرام و ملایم است. همچنین به معنای فرستاده خدا و هدیه با شکوه خداوند است.
ورد
در قدیم به معنای گلِ سرخ و در عربی به معنای شیر بیشه، دلاور است.
وستا
به معنای کتاب مقدس زردشتیان است. معنای دیگر این اسم دانش است. همچنین در لغتنامه دهخدا به معنای ستایش و شکر خالق است.
چوگلبناز گَل آتش نهاد عکس افکند / به شاخ او بر، دراج گشت وستاخوان
ویدا
اسم دختر ویدا به معنای پیدا، هویدا، ظاهر، آشکار است. فرهنگ فارسی معین به معنای کم، اندک است.
ویستا
به معنای یابنده، برخوردار است. همچنین به معنای دانش و فرهنگ نیز است.
هما
به معنای مرغ خوش پرواز و مایه سلامتو از شخصیتهای شاهنامه میباشد. پرندهای با جثهای نسبتاً درشت از خانوادهی لاشخورها، دارای بالهای بلند، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار است.
درفشی ز پیل سیه پیکرش / همایی ز یاقوت سرخ از برش
(فردوسی)
تا همایم خوانده ای در کام دل / هرنواله استخوان می آیدم
(خاقانی)
بدین طاوس کرداری، همایی / روان شد چون تذروی در هوایی
(نظامی)
همدم
به معنای همنشین، مونس است. در لغتنامه دهخدا این کلمه به معنای هم نفس. ندیم. قرین، دوست به کار رفته است.
ز یاران هیچ کس محرم ندارد / در این محنت کسی همدم ندارد
(نظامی)
چنین گفتش از کاروان همدمی / مگر تنگ ترکان ندانی همی؟
(سعدی)
آن صنم رفت با هزار هراس / پیش آن همدمان پرده شناس
(نظامی)
دل به امید روی او همدم جان نمیشود / جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
(حافظ)
هور
به معنای خورشید است و همچنین در لغت نامه دهخدا به معنای شمس. شارق، ذکاء، شید، بیضا است.
تن پیل و یاقوت رخشان چو هور / زبرجدش خرطوم و دندان بلور
(اسدی)
نور گیتی فروز چشمه ٔ هور / زشت باشد به چشم موشک کور
(سعدی)
به هور هندوان آمد خزینه / به سنگستان غم رفت آبگینه
(نظامی)
هوروش
به معنای مثل خورشید، شبیه آفتاب است و به مجاز زیبارو استوش پسوند شباهت است هوروش یعنی به مانند خورشید و کوتاه شده امروزی واژه اخشوروش است.
یاسمن
به معنای درختچهای زینتی دارای گلهای درشت و معطر به رنگهای سفید، زرد و قرمز است.
نو بهار آمد و آورد گل و یاسمنا / باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
(منوچهری)
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی / تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان
(منوچهری)
به گل یاسمن دوش پیغام داد / که ازابر خشنودم از باد شاد
(معزی)
یسنا
به معنای در لغت به معنی پرستش، ستایش، نماز، جشن و در اصطلاح نام یکی از بخشهای پنجگانهی اوستا و مهمترین آنها است.
یگانه
اسم دختر یگانه به معنای صمیمی، همدل، یک رنگ، بیهمتا، بینظیر، تنها، منحصر به فرد استو در قدیم به معنای یک، یکیواحد بهکار میرفته استو در لغتنامه دهخدا بی نظیر، ممتاز، بی مانند ذکر شده است.
یا لاف رستمش نزنید ای یگانگان / یا بیژن دوم را از چه برآورید
(خاقانی)
نیک و بد وجود و عدم جمله پاک برد / جان را یگانه کرد که تنها دراوفتاد
(عطار)
اسم دخترانه ” هلناز” : هل خوشبو و گل ناز، هلناز یعنی زیبا و خوشبو، هل +ناز= هلناز